من چون برف بودم و او چون کوه برف آب شد به پای کوه.....
تقدیم به تو
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم
يادمان باشد اگر اين دلمان بي کس شد طلب مهر ز هر چشم خماري نکنيم
يادمان باشد که دگر ليلي و مجنوني نيست به چه قيمت دلمان بهر کسي چاک کنيم
يادمان باشد که در اين بهر دو رنگي و ريا دگر حتي طلب آب ز دريا نکنيم
يادمان باشد اگر از پس هر شب روزيست دگر آن روز پي قلب سياهي نرويم
يادمان باشد اگر شمعي و پروانه به يکجا ديديم طلب سوختن بال و پر کس نکنيم
ولي آخر تو بگو با دل عاشق چه کنم؟ ياد من هست طلب عشق ز هر کس نکنم
گو تو آخر که نه انصاف و نه عدل است و نه داد دل ديوانه من بهر که افتاده به خاک
اين همه گفتم و گفتم که رسم آخر کار به تو اي عشق تو اي يار به تو اي بهر نياز
ياد من هست که د يگر دل من تنها نيست ياد من هست که ديگر دل تو مال من است
ياد من هست که باشم همه عمر بهر تو پاک ياد تو باشم و هر دم بکنم راز و نياز
ياد تو باشد از اين پس من و تو ما شده ايم هر دو عاشق دو پرستو دو مسافر شده ايم